به گزارش شهرآرانیوز؛ افغانستانی ها، آشناترین اقوام مهاجر برای مشهدیها هستند که سال هاست با ما خانه یکی اند، درحالی که با تاریخ مشترک هم بیگانه ایم.
درواقع ما با مردمانی که دیرزمانی است آنها را با پیراهن و لنگی و پیزار در کوچههای گلشهر، معروف به کابل سیتی، میشناسیم و به تماشای پیشانی داغ خورده و نفس بوی خاک گرفته شان در دل کوره پزخانههای حاشیه شهر، تولیدیهای نمور و زیرزمینی پوشاک یا سر گذرها عادت کرده ایم، تاریخ بلند مشترکی داریم و روزگاری نه چندان دور، همهمان در دایره جغرافیای زیبای فلات ایران و در دامن خراسان بزرگ هم وطن بوده ایم و اگر سیاست نادرست صاحبقرانهای قاجاری نبود، همچنان به همین رسم باقی میبودیم. طبق اسناد تاریخی، ۱۳ اسفند ماه ۱۶۴ سال پیش در پی انعقاد معاهده پاریس بین ایران و انگلستان، بخشی از خاک افغانستان برای همیشه و پس از کش وقوسهای بسیار اقوام بیگانه برای تصرف آن، سرانجام از ایران جدا شد.
پیوند درد مشترک
نجیب مایل هروی، محقق عرفان و ادبیات فارسی، در کتاب «تاریخ و زبان افغانستان» مینویسد: «در جهان کم هستند ملتهایی که مانند ۲ ملت ایران و افغانستان وابستگی عمیق داشته باشند. این وابستگی هم از نظر مذهبی و اعتقادی است و هم از جانب فرهنگ و زبان و هم از طرف اشتراکهای تاریخی و باستانی و به نظر نگارنده از همه مهمتر پیوندی است که سزاوار است آن را «پیوند درد مشترک» نامید.» او این توصیف را در ادامه با بازگوکردن حوادث و رنجهای مشترکی که هر ۲ قوم افغان و ایرانیها در طول تاریخ تجربه کرده اند، توضیح میدهد.
افغان در متون تاریخی
طبق پژوهش نجیب مایل هروی، نام افغان نخستین بار در کتاب «حدود عالم» دیده شده و در «تاریخ یمینی» نیز از آن به عنوان یکی از ارکان جنگی سلسله غزنوی یاد شده است.
ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «تحقیقماللهند» مینویسد که قبایل افغان در ناحیه کوهستانی کنار دره سهند مسکن داشته اند و ادریسی، مورخ بنام عرب، نام افغانهای کابل و هراتیها را به ترتیب در متون تاریخی قرن ۱۴ و ۱۶ میلادی کشف کرده است.
این یعنی سرزمینی که در نقشهها «افغانستان» نامیده میشود، بخشی از ایالت بزرگ خراسان بوده است که اقوام افغانستانی در آن ساکن و جزئی از قلمرو تاریخی و فرهنگی ایران به شمار میآمده اند.
جدایی افغانستان از ایران
برابر اسناد تاریخی، در دوران صفوی «هرات» مهمترین شهر و مرکز خراسان محسوب میشده و شاه عباس اول هم در این شهر به دنیا آمده و تا پیش از به سلطنت رسیدن در آنجا زندگی میکرده است، اما همسایههای ازبک هرات همواره به این شهر طمع داشته و چندبار هم آن را تصرف کرده بوده اند، به طوری که ۲ بار در دوران صفوی و یک بار هم در دوران نادرشاه افشار پس گرفته میشود تا اینکه سرانجام با دسیسه انگلستان که به دنبال گسترش مستعمرات خود به ویژه حفظ منافع خود در هندوستان بود، افغانستان در مارس ۱۸۵۷ میلادی و در دوران تاجداری ناصرالدین شاه برای همیشه از نقشه ایران جدا میشود. این جدایی در ادامه سبب افزایش نفوذ دولت انگلیس در این مرزها و زمینه ساز وابستگی ایران به این دولت استعمارگر میشود.
روزهای پس از جدایی
افغانستانیها از زمان جدایی هرات تاکنون در چند مرحله به مشهد مهاجرت کرده اند. مهاجران کابل، قندهار، هرات و طوایف اطراف هرات در دوره ناصرالدین شاه به مشهد آمده و بخش مهمی از آنها نیز در چهار دهه گذشته مهاجرت کرده اند.
قدیمیترین اشاره به حضور افغانستانیها در مشهد درباره «حصار افغان» است. حصار افغان مزرعهای در ۲ فرسنگی مشهد قدیم بوده که اکنون در درون شهر هضم شده است. تاریخ دقیق این نام گذاری مشخص نیست، ولی در طومار علیشاهی ۲ زوج از مزرعه حصار افغان به عنوان موقوفه ذکر شده است که تاریخ آن به ماه رمضان ۱۱۶۰ هجری قمری بازمی گردد.
ورود افغانها به صورت گروهی از دوره ناصرالدین شاه و با تثبیت مرزها شکل میگیرد و تفاوت بین ایرانی و افغانی نیز از همین ایام به وجود میآید. جدایی افغانستان سبب میشود علاوه بر روند مهاجرت تجار و زائران، گروهی از افراد سیاسی افغانستانی نیز متوجه مشهد شوند.
مهاجرت شاهزادگان افغانستانی به ایران
مهمترین گروه افغانهای مقیم مشهد در دوره ناصرالدین شاه را خوانین و سردارهای رانده شده یا پناهنده شدهای شکل میدهند که به علت جنگ داخلی به امید کمک دربار قاجار به سوی مشهد میآیند. در این روزها، مشهد مهمترین کانون حمایت از خانها و شاهزادگان پناهنده افغان بوده است.
در سرشماری سال ۱۲۹۵ قمری مشهد نیز نام ۷ شاهزاده و خان پناهنده افغان وجود دارد که «محمدحسین میرزا، نوه شاه محمود افغان» ساکن بالاخیابان، «شاهزاده سلطان، اولاد شاه کامران» ساکن عیدگاه، «شاهزاده عباس» ساکن عیدگاه و «محمدعمرخان» ساکن نوغان از آن جمله اند.
این آمار همچنین نشان میدهد از این ۶ شاهزاده ۴ تن ساکن عیدگاه بودند و همین امر، سبب نامگذاری کوچهای به نام افغانها در محله عیدگاه شده بود.
مهاجرت تجار افغانستانی به ایران
قندهاریها گروه دیگری از افغانستانیهای مشهد هستند. البته تعداد این گروه در مشهد زیاد نبوده و تعدادشان به اندک شیعه و ساداتی محدود میشده اند که برای زیارت و تجارت به مشهد آمده و مجاور شده بودند.
اسامی برخی قندهاریهای مقیم مشهد در دوره قاجار، لابه لای وقف نامهها و اسناد مستمری بگیران استخراج شده که در میانشان نام چند تاجر معروف هم ذکر شده است. «حاجیمهدی قلی خان»، پسر حاجی طاهرقلی خان قندهاری، یکی از این نام هاست. او تاجری معروف در سال ۱۲۷۲ قمری در مشهد است که از طریق هرات با بخارا تجارت میکرده است.
یکی دیگر از تجار قندهاری مقیم مشهد به نام «حاجی محمدمهدی» نیز در سال ۱۲۹۳ قمری برای مدتی مالک باغ خونی بوده است.
حاجی «غلامعلی قندهاری» دیگر تاجر نامدار این دیار بوده که گویا سرچشمهای نیز در اطراف شاندیز به نام او وجود داشته است. در روزنامه خراسان آمده است که: «ناصرالدین شاه هنگام سیاحت در شاندیز به سرچشمه حاجی غلامعلی قندهاری رسیده و از پیران کهن سال شنیده که او مردی جواهرفروش و صاحب مکنت بوده که در اواخر عمر دست از تجارت شسته و در کنار چشمه منزوی گشته است. باغی و سایه بانی برای خود مهیا ساخته و تا پایان عمر به ریاضت مشغول شده است.»
مهاجرت نظامیان افغانستانی به ایران
ایل تیموری که بزرگ آنها «دوست محمد تیموری» بوده است، شاخصترین قبایل مهاجر بوده اند که از شمال هرات به اطراف مشهد مهاجرت میکنند. علی مردان خان نصرت الملک، پسر دوست محمدخان، بعدها وارد امور سیاسی میشود. او نخستین افغانستانی مشهد است که به دلیل مقابله با تهاجم ترکمنها در دوره قاجار به درجه سرهنگ تمامی و سپس سرداری میرسد.
ورود هزارهها به مشهد
برابر نوشته علینجفزاده در کتاب «تاریخگروههای مهاجر به مشهد از صفویه تاکنون» بعدها اقوام هزاره نیز به گروه مهاجران افغانستانی مشهد اضافه میشوند. انگلیسیها در پی خروج از افغانستان برای تقویت بنیه نظامی خود، سیاست استفاده از نیروهای بومی را در پیش گرفته و در مناطق نزدیک به افغانستان از اقوام ساکن در منطقه بهره میبردهاند. همچنین رؤسای این مهاجران در مشهد جایگاه ممتازی داشتند و در سالهای پس از انقلاب مشروطه به عنوان نماینده خراسان در مجلس شرکت میکردهاند.
هرویها و بسیاری جمعیتشان
از میان افغانیهای مهاجر مشهد، هراتیها از همه منسجمتر بودند. برای ساکنان هراتی واژه «هروی» نیز به کار میرود. اسناد و مدارک موجود نشان میدهد تعداد هراتیها در مشهد آن قدر زیاد بوده که یک وزنه چشمگیر محسوب میشده اند. در کتاب «آمار نفوس ارض اقدس» نام ۳۱ خانواده با پسوند هروی ثبت شده که برای ۲۴ خانوار واژه مجاور را سیاهه کردهاند. برابر این آمار، ۲ خانوار از هرویها خادم آستانه بوده اند و ۹ خانواده هم غنی و متمول معرفی شده اند. ۵ خانواده تاجر و صراف و بقیه نیز مشاغلی مانند سوداگری، بقالی، علاقه بندی و دست فروشی داشته اند. برخلاف بسیاری از مهاجران که به منصبهای حکومتی نمیرسیدند، برخی هرویها در مشاغل دیوانی فعالیت میکردهاند.
کابلیها
کابلیها پنجمین گروه مهاجران افغان بودند. آنها که تعدادشان زیاد هم نبوده است، عموما در مشهد پوستین دوز بوده اند، زیرا شهر کابل در پوستین دوزی شهرت خاصی داشته است و پوستین از مهمترین صادرات کابل بود. مرحومبقیعی در کتاب «مزار میرمراد» مینویسد: «بیشتر پوستین دوزها در محله نوغان ساکن بودند و اصلیت آنها کابلی بود که به تدریج برای زیارت میآمدند و مجاور شده اند.»
افغانستان کوچک مشهد
افغانستانیهای مهاجر در ۴ دهه گذشته تلاش کرده اند زمینههای فعالیت خود را در مشهد با راه اندازی کانون، انجمن و تشکلهای مختلف حزبی، سیاسی و فرهنگی گسترش دهند. این گروه همچنین توانسته اند برای خود در این روزها، مسجد، مدرسه، کتابخانه و مؤسسههای مختلفی ایجاد کنند و با این راهکار، رنگی به زندگی دور از دیار خود بدهند که برخی از این فعالیتها بسیار شاخص است.
حسینیه، کانون و مؤسسات شکل گرفته
مسجد «هراتی ها» نخستین مسجد ساخته شده به دست مهاجران افغان است که در دهه ۶۰ با خرید یک باب منزل از سوی یکی از تجار هراتی پا گرفته و به مرور در ۳ طبقه ساخته شده است. حسینیه «مهاجران افغان» هم یکی دیگر از مراکز گردهمایی مهاجران برای پرداختن به فعالیتهای فرهنگی و مذهبی است. درواقع گروهی از مهاجران قدیمی که اوایل انقلاب به مشهد مهاجرت کرده بودند، اقشار کم درآمد هراتی بوده اند که در بولوار طبرسی ساکن میشوند و به مرور و از سال ۱۳۶۲ شروع به ساخت این حسینیه میکنند.
زمین این مکان در زمانی که بولوار دوم طبرسی درحال ساخت بوده، از سوی فردی ناشناس وقف شده است. در ادامه گروهی از مهاجران مزارشریف از ولایت بلخ نیز «مسجد زید شهید» در گلشهر را میسازند که یکی از بزرگترین دستههای زنجیرزنی مشهد در ایام محرم متعلق به آنان است. مهاجران همچنین توانسته اند برای خود در مشهد کانونهای فرهنگی بسیاری تأسیس کنند که تعدادشان به بیش از ۳۰ کانون میرسد. علاوه بر این، آنها چند مرکز خیریه هم دارند.
کانون نویسندگان و هنرمندان افغان
قطعا حضور شاعران و نویسندگان افغانستانی در مشهد حکایت از حکومت زبان و ادب فارسی در خراسان دارد و یکی از اتفاقهای خوب درباره حضور مهاجران در این شهر است. این گروه موفق شده است با تکیه بر مزیت هم زبانی، کانون نویسندگان خود را ابتدای دهه ۷۰ در قم و سپس در مشهد پایه گذاری کند. مؤسسان این مرکز، طلاب و شاعران و هنرمندان صاحب نام مهاجری هستند که مجله «دُر دَری» را هم به عنوان وزینترین و مهمترین نشریه مهاجران افغان در ایران راه اندازی کرده اند که بعدها به «خط سوم» تغییر نام داد.
انجمن شعر «دُرّ دری»
انجمن شعر «در دری» یکی دیگر از پایگاههای پاگرفته به وسیله ادیبان افغانستانی است که توانسته است راه تعامل این گروه با همتایان مشهدی و ایرانی خود را باز کند و با اقبال بسیار روبه رو شود تا آنجا که این روزها مکان این مؤسسه در Google Earth با نام «در دری» نمایش داده میشود.
مطبوعات
مهاجران افغانستانی از زمان حضورشان در مشهد دست به انتشار نشریههای بسیاری به شکل ماهنامه، هفته نامه و فصلنامه زده اند، آن چنان که دراین زمینه گوی سبقت را از مشهدیها و حتی خراسانیها هم ربوده اند و پیشتازند. نویسنده کتاب «نشریات فارسی زبان مهاجران افغانستانی در ایران» از ۲۰۱ نشریه مکتوب نام میبرد که این گروه در مشهد و خراسان منتشر کرده است.